شماره ٤٣: آمد خيال غير تو خوابيم در نظر

آمد خيال غير تو خوابيم در نظر
بنمود کاينات سرابيم در نظر
کردند جلوه صورت و معني به همدگر
چون شاهد خوشي و نقابيم در نظر
چون رند و لاابالي و سرمست و عاشقم
عالم نموده جام شرابيم در نظر
چشمم به نور ديدن رويش منور است
شکر است که نيست هيچ حجابيم در نظر
هرگز نخورده ايم مي دوستي غير
گر چه مدام مست خرابيم در نظر
آن دم که تشنه بودم و آبم نبود، بود
بحر محيط قطره آبيم در نظر
بر لوح دل نوشته ام اسرار سيدم
باشد مدام همچو کتابيم در نظر