شماره ٢٧: چنين دردي که من دارم هميشه بي دوا خوشتر

چنين دردي که من دارم هميشه بي دوا خوشتر
بلاي عشق خوش باشد ولي با مبتلا خوشتر
ز آب چشم ما هر سو روان آبي است گر جوئي
خوش است اين چشمه روشن ببين در چشم ما خوشتر
محيط عشق موجي زد هه عالم شده سيراب
ازين درياي بي پايان بود اين چشمه ها خوشتر
حديث جنت و حوران مگو در مجلس رندان
درآ در بزم سرمستان که اين جا حاليا خوشتر
به فرمان خدا ساقي مدامم جام مي بخشد
خوش است اين بخششش اما به فرمان خدا خوشتر
حجابت گر سر موئي بود چون بي نوا بتراش
که پيش جمله درويشان قلندر بي نوا خوشتر
خرابات است و ما سرمست و ساقي جام مي بر دست
حريف نعمت اللهيم و صحبت بي ريا خوشتر