شماره ٤٥٠: اي خواسته زلعل لب آن نگار بوس

اي خواسته زلعل لب آن نگار بوس
بي زر ز لعل يار توقع مدار بوس
خوردم بسي ترش چو نديدم زبخت شور
من تلخ کام از لب شيرين يار بوس
گر دست يابم از سر صدق وصفا زنم
بر پاي او چو دامن او صد هزار بوس
رخ بر بساط خاک نهم تا بمن رسد
از پاي اسبت اي شه چابک سوار بوس
در ملک پنج نوبه زنم گرمرا شود
يکره ميسر از دو لب تو سه چار بوس
آنکس که عاشقانرا در زير لب نهان
دشنام مي دهد ندهد آشکار بوس
بوسي بلابه ميخوهم ازتو که خوش بود
از غم زده تضرع واز غمگسار بوس
در باغ بهر سبزه که مانند خط تست
خواهد دهان گل زلب جويبار بوس
نا خواسته ببوسه کرم کن که خوش بود
بي التماس بخشش وبي انتظار بوس
چون از لب تو نيست گر آن آب زندگيست
چون از دهان مرده نيايد بکار بوس
بر جاي کاسه برسر خوان وصال خود
خواهم که بهر من بنهي بر قطار بوس
روزي که ميهماني عشاق خود کني
هريک برآستانت زنند اي نگار بوس
هرچند سيف را بود اي محتشم بحسن
دريوزه از لبان تو درويش وار بوس
لب بر دهان نهي نبود در حساب وصل
يا عقد دوستي نبود در شمار بوس