شماره ٤٢٧: اگر فراق تو زين سان اثر کند روزي

اگر فراق تو زين سان اثر کند روزي
مرا بخون جگر ديده تر کند روزي
ازين نکوترم اي دوست گر نخواهي داشت
غم تو حال مرا زين بتر کندروزي
برين خرابه که محنت ازو نمي گذرد
اميد هست که دولت گذر کند روزي
اگر بباغ بقاصر صرفنا نرسد
شجر شکوفه شکوفه ثمر کند روزي
وگر بجانب عمان کند سحاب گذر
صدف ز قطره باران گهر کند روزي
چو اهل وجد زخود بي خبر شوم چو کسي
مرا زآمدن تو خبر کند روزي
بود که بخت بشمع عنايت ايزد
چراغ مرده ما باز بر کند روزي
زباغ وصل تو درويش ميوه يي بخورد
درخت دولت اگر هيچ برکند روزي
بوصل هجر مبدل شود عجب نبود
خداي قادر شب را اگر کند روزي
براي ديدن روي تو چشم مي دارم
که بخت کور مرا ديده ور کند روزي
مباش ايمن از آه سيف فرغاني
که ناله شب او هم اثر کند روزي