در پند و نصيحت پادشاه گويد

همه خلق آنچه ماده وانچه نرند
از درون خازنان يکدگرند
گر دهي نيک نيک پيش آرند
ور کني بد بدي نگهدارند
زانکه از کوزه بهر عادت و خو
بترابد گلاب و سرکه درو
خويشتن را همي نکو خواهي
وز بد ديگران نه آگاهي
تو که از کرمکي بيازاري
چه کني با دگر کسي ماري
صبر کن بر سفاهت جاهل
تا شوي سايس ولايت دل
پند عاقل به آخر کارت
کند ار کند تيز بازارت
هست پندت نگاه دارنده
همچو مي ناخوش و گوارنده