اندر طلب دنيا

هر که جست از خداي خود دنيي
مرحبا ليک نبودش عقبي
هر دو نبود به هم يکي بگذار
زان سراي نفيس دست مدار
هست بي قدر دنيي غدار
مر سگان راست اين چنين مردار
وانکه از کردگار عقبي خواست
گر مر او را دهيم جمله رواست
زانکه گشتاي خوب کاران راست
جمله عقبي حلال خواران است
وانکه دعوي دوستي ما کرد
از تن و جان او برآرم گرد
هيچ اگر بنگرد سوي اغيار
زنده او را برآورم بردار
داني از بهر چيست رنج و عنا
زانکه الله اغير منا
تن خود از دين به کام دارد مرد
هرچه جز حق حرام دارد مرد