شماره ٣٢٣: هر که نازک بود تن يارش

هر که نازک بود تن يارش
گو دل نازنين نگه دارش
عاشق گل دروغ مي گويد
که تحمل نمي کند خارش
نيکخواها در آتشم بگذار
وين نصيحت مکن که بگذارش
کاش با دل هزار جان بودي
تا فدا کردمي به ديدارش
عاشق صادق از ملامت دوست
گر برنجد به دوست مشمارش
کس به آرام جان ما نرسد
که نه اول به جان رسد کارش
خانه يار سنگ دل اينست
هر که سر مي زند به ديوارش
خون ما خود محل آن دارد
که بود پيش دوست مقدارش
سعديا گر به جان خطاب کند
ترک جان گوي و دل به دست آرش