شکوه ناتمام

نسيم عشق، ز کوي هوس نمي آيد
چرا که بوي گل از خار و خس نمي آيد
ز نارسائي فرياد آتشين، فرياد
که سوخت سينه و فريادرس نمي آيد
برهگذار طلب، آبروي خويش مريز
که همچو اشک روان، باز پس نمي آيد
ز آشنائي مردم رميده ايم، رهي
که بوي مردمي از هيچکس نمي آيد

شهريورماه ١٣٤١