زبان اشک

چو صبح نودميده، صفا گستر است اشک
روشنتر از ستاره روشنگر است اشک
گوهر اگر ز قطره باران شود پديد
با آفتاب و ماه، ز يک گوهر است اشک
با اشک، هم اثر نتوان خواند ناله را
غم پرور است ناله و جان پرور است اشک
بارد ازو لطافت و تابد ازو فروغ
چون گوي سينه بت سيمين بر است اشک
خاطر فريب و گرم و دلاويز و تابناک
هم رنگ چهره تو پري پيکر است اشک
از داغ آتشين لب ساغرنواز تو
در جان ماست آتش و در ساغر است اشک
با دردمند عشق تو، همخانه است آه
با آشناي چشم تو، هم بستر است اشک
لب بسته اي ز گفتن راز نهان، رهي
غافل که از زبان تو گوياتر است اشک

مهرماه ١٣٣٩