آزاده

بر خاطر آزاده، غباري ز کسم نيست
سرو چمنم، شکوه اي از خار و خسم نيست
از کوي تو، بي ناله و فرياد گذشتم
چون قافله عمر، نواي جرسم نيست
افسرده ترم از نفس باد خزاني
کآن نوگل خندان، نفسي همنفسم نيست
صياد ز پيش آيد و گرگ اجل از پي
آن صيد ضعيفم که ره پيش و پسم نيست
بيحاصلي و خواري من بين که در اين باغ
چون خار، به دامان گلي دسترسم نيست
از تنگدلي، پاس دل تنگ ندارم
چندان کشم اندوه، که اندوه کسم نيست
امشب «رهي » از ميکده بيرون ننهم پاي
آزرده دردم، دو سه پيمانه بسم نيست

بهمن ماه ١٣٣٢