ساز سخن

آب بقا کجا و لب نوش او کجا؟
آتش کجا و گرمي آغوش او کجا
سيمين و تابناک بود روي مه، ولي
سيمينه مه کجا و بناگوش او کجا؟
دارد لبي، که مستي جاويد ميدهد
ميناي مي کجا و لب نوش او کجا؟
خفتم بياد يار در آغوش گل، ولي
آغوش گل کجا و بر و دوش او کجا؟
بي سوز عشق، ساز سخن چون کند رهي؟
بانگ طرب کجا، لب خاموش او کجا؟

ارديبهشت ماه ١٣٢٨