صفاي شبنم

او را برنگ و بوي، نگويم نظير نيست
گلبن نظير اوست، ولي دلپذير نيست
ما را نسيم کوي تو، از خاک برگرفت
خاشاک را به غير صبا، دستگير نيست
گلبانگ ني اگرچه بود دلنشين، ولي
آتش اثر، چو ناله مرغ اسير نيست
غافل مشو ز عمر، که ساکن نميشود
سيل عنان گسسته، اقامت پذير نيست
روي نکو، به طينت صافي نميرسد
گل را صفاي شبنم روشن ضمير نيست
با عمر ساختيم ز دل مردگي، رهي
ماتم رسيده را، ز تحمل گزير نيست

ديماه ١٣٤٠