سايه آرميده

لاله داغديده را مانم
کشت آفت رسيده را مانم
دست تقدير از تو دورم
گل از شاخ چيده را مانم
نتوان برگرفتنم از خاک
اشک از رخ چکيده را مانم
پيش خوبانم، اعتباري نيست
جنس ارزان خريده را مانم
برق آفت، در انتظار من است
سبزه نو دميده را مانم
دست و پا ميزنم بخون جگر
صيد در خون طپيده را مانم
تو غزال رميده را ماني
من کمان خميده را مانم
بمن افتادگي صفا بخشيد
سايه آرميده را مانم
در نهادم سياهکاري نيست
پرتوافشان سپيده را مانم
گفتمش اي پري، کرا ماني؟
گفت: بخت رميده را مانم
دلم از داغ او گداخت، رهي
لاله داغديده را مانم

مهرماه ١٣٢٧