نيلوفر

نه بشاخ گل، نه به سرو چمن پيچيده ام
شاخه تاکم، بگرد خويشتن پيچيده ام
گرچه خاموشم ولي آهم بگردون ميرود
دود شمع کشته ام، در انجمن پيچيده ام
ميدهم مستي بدلها، گرچه مستورم ز چشم
بوي آغوش بهارم، در چمن پيچيده ام
جاي دل، در سينه صدپاره دارم آتشي
شعله را چون گل، درون پيرهن پيچيده ام
نازک اندامي بود امشب در آغوشم، رهي
همچو نيلوفر، بشاخ نسترن پيچيده ام

بهمن ماه ١٣٣٣