شايسته آغوش

ياري که مرا کرده فراموش، تويي تو
با مدعيان گشته هم آغوش، تويي تو
صدبار بنالم من و آن يار که يک بار
بر ناله زارم نکند گوش، تويي تو
ما زهره و خورشيد به يک جاي نديديم
خورشيد رخ و زهره بناگوش، تويي تو
در کوي غمت خوار منم، زار منم من
در چشم دلم نيش تويي، نوش تويي تو
ما رند خرابيم و تويي مير خرابات
ما اهل خطاييم و خطاپوش، تويي تو
مدهوشي و مستي نه گناه دل زار است
چون هوش رباي دل مدهوش تويي تو
خون ميخوري و لب به شکايت نگشايي
همدرد من اي غنچه خاموش، تويي تو
صيدي که تو را گشته گرفتار، منم من
ياري که مرا کرده فراموش، تويي تو
آغوش رهي بهر تو خالي چو هلال است
بازآي که شايسته آغوش، تويي تو

١٣٣١