بهار

نوبهار آمد و گل سر زده، چون عارض يار
اي گل تازه، مبارک به تو اين تازه بهار
با نگاري چو گل تازه، روان شو به چمن
که چمن شد ز گل تازه، چو رخسار نگار
لاله وش باده به گلزار بزن با دلبر
کز گل و لاله بود چون رخ دلبر گلزار
زلف سنبل شده از باد بهاري درهم
چشم نرگس شده از خواب زمستان بيدار
چمن از لاله نورسته بود چون رخ دوست
گلبن از غنچه سيراب بود چون لب يار
خنده کن خنده، چو سوري ز طرب با دلبر
مست شو مست، چو نرگس به چمن با دلدار
روز عيد آمد و هنگام بهار است امروز
بوسه ده اي گل نورسته که عيد است و بهار
گل و بلبل همه در بوس و کنارند ز عشق
گل من، سرمکش از عاشقي و بوس و کنار
گر دل خلق بود خوش که بهار آمد و گل
نوبهار مني اي لاله رخ گل رخسار
ماه را با رخت اي سرو نباشد پرتو
سرو را با قدت اي ماه نباشد مقدار
خلق گيرند ز هم عيدي اگر موقع عيد
جاي عيدي تو به من بوسه ده اي لاله عذار

١٣١٥