مثنوي بحر سريع

جامه پر صورت دهر، اي جوان
چرک شدوشد به کف گازران
رنگ همه خام وچنان پيچ و تاب
منتظرم تا چه برآيد ز آب؟
لقمه اي از زهر زده در دهن
مرگ فشردش همه در زير غن