شماره ١٣١: آتش اندر آب هرگز ديده ئي

آتش اندر آب هرگز ديده ئي
عنبر اندر تاب هرگز ديده ئي
چون دهان بر لعل شورانگيز او
پسته و عناب هرگز ديده ئي
شد نقاب عارضش زلف سياه
شام بر مهتاب هرگز ديده ئي
سنبل پرتاب هرگز چيده ئي
نرگس پرخواب هرگز ديده ئي
نرگسش در طاق ابرو خفته است
مست در محراب هرگز ديده ئي
شد دلم مستغرق درياي عشق
ذره در غرقاب هرگز ديده ئي
در غمش خواجو چو چشم خونفشان
چشمه خوناب هرگز ديده ئي