شماره ١٠١: مگر بديده مجنون نظر کني ورني

مگر بديده مجنون نظر کني ورني
چگونه در نظر آيد جمال طلعت ليلي
حديث حسنت و ادراک هر کسي بحقيقت
جمال يوسف مصريست پيش ديده اعمي
مقيم طور محبت ز شوق باز نداند
شعاع آتش مهر از فروغ نور تجلي
کمال معجزه حسن بين که غايت سحرست
شکنج زلف چو ثعبان نهاده بر کف موسي
حکايتيست ز حسنت جمال لعبت چيني
نمونه ئيست ز نقشت نگارخانه ماني
رخ منور و خال سياهت آتش و هندو
خط معنبر و زلف کژت زمرد و افعي
کجا بصورت و معني بچشم عقل درآئي
که هست حسن و جمالت وراي صورت و معني
چو حسن منظر و بالاي دلفريب تو بينند
که التفات نمايد بحور و جنت و طوبي
بجام باده صافي بشوي جامه صوفي
چرا که باده نشاند غبار توبه و تقوي
چو چشم مست تو فتوي دهد که باده حلالست
بريز خون صراحي چه حاجتست بفتوي
بياد لعل تو خواجو چو در محاوره آيد
کند بمنطق شيرين بيان معجز عيسي