شماره ٥: اي ملک دلم خراب کرده

اي ملک دلم خراب کرده
در کشتن من شتاب کرده
پيش لب لعلت آب حيوان
خود را ز خجالت آب کرده
رخساره لاله و سمن را
از سنبل تر نقاب کرده
جز زلف و رخت که ديد روزي
شب سايه آفتاب کرده
پيرامن ماه خط سبزش
نقشيست ز مشک ناب کرده
جعد تو نسيم صبحدم را
سرمايه اضطراب کرده
خون جگرم بغمزه خورده
بنياد دلم خراب کرده
ساقي غمت ز خون چشمم
مي در قدح شراب کرده
برآتش لعل آبدارت
خواجو دل و جان کباب کرده