شماره ٧٤١: نه درد عشق مي يارم نهفتن

نه درد عشق مي يارم نهفتن
نه ترک عشق مي يارم گرفتن
نگردد مهر دل در سينه پنهان
بگل خورشيد چون شايد نهفتن
غريبست از کساني کاشنايند
حديث خويش با بيگانه گفتن
اگر فراش ديري فرض عينست
بمژگانت در ميخانه رفتن
بگو با نرگس ميگون که پيوست
نشايد مست در محراب خفتن
بود کارم بياد درج لعلت
بالماس زبان دردانه سفتن
مقيمان در ميخانه خواجو
چه حاجتشان بکوي کعبه رفتن