شماره ٧٣٨: زهي روي تو صبح شب نشينان

زهي روي تو صبح شب نشينان
خيالت مونس عزلت گزينان
دهانت آرزوي تنگدستان
ميانت نکته باريک بينان
عذارت آفتاب صبح خيزان
جمالت قبله خلوت نشينان
بزلف کافرت آوردم ايمان
که اينست اعتقاد پاک دينان
چرا از خرمن حسن تو يک جو
نمي باشد نصيب خوشه چينان
چو اين شکر لبان جان مي فزايند
خنک آنان که نشکيبند از اينان
برو خواجو و بر خاک درش بين
نشانهاي جبين مه جبينان