شماره ٧٣٤: خوشا چشمي که بيند روي ترکان

خوشا چشمي که بيند روي ترکان
خنک بادي که آرد بوي ترکان
مي نوشين و نوشا نوش مستان
در اردو هاياهوي ترکان
دل شيرافکنان افتاده در دام
ز روبه بازي آهوي ترکان
شب شامي لباس زنگي آسا
غلام سنبل هندوي ترکان
ز ترکان گوشه چون گيرم که بينم
کمان حسن بر بازوي ترکان
بود هندوي چشم مي پرستان
دو تا پيوسته چون ابروي ترکان
در آب روشن ار آتش نديدي
ببين روشن درآب روي ترکان
و گر گفتي که چين در شام نبود
نظر کن در خم گيسوي ترکان
بود پيرسته خواجو مست و مخمور
بياد نرگس جادوي ترکان