شماره ٧١٨: اي چشم تو بند مستان

اي چشم تو بند مستان
روي تو چراغ بت پرستان
بادام تو نقل ميگساران
عناب تو کام تنگدستان
مرجان تو پرده دار لؤلؤ
ريحان تو خادم گلستان
رخسار تو در شکنج گيسو
رخشنده چو شمع در شبستان
سرنامه حسن يا خطست اين
عنوان جمال يا رخست آن
اي شمع مريز اشک خونين
گريه چه دهي بياد مستان
صد جامه دريده ام چو غنچه
بر زمزمه هزار دستان
سرخاب قدح تهمتنانرا
از پاي در آورد بدستان
خواجو دهن قرابه بگشاي
وز لعل پياله کام بستان