شماره ٦٨٦: کشتي ما کو که ما زورق درآب افکنده ايم

کشتي ما کو که ما زورق درآب افکنده ايم
در خرابات مغان خود را خراب افکنده ايم
جام مي را مطلع خورشيد تابان کرده ايم
وز حرارت تاب دل در آفتاب افکنده ايم
با جوانان بر در ميخانه مست افتاده ايم
وز فغان پير مغان را در عذاب افکنده ايم
شاهد ميخوارگان گو روي بنماي از نقاب
کاين زمان از روي کار خود نقاب افکنده ايم
محتسب اسب فضيحت بر سرما گو مران
گر برندي در جهان خر در خلاف افکنده ايم
آبروي ساغر از چشم قدح پيماي ماست
گر به بي آبي سپر بر روي آب افکنده ايم
ما که از جام محبت نيمه مست افتاده ايم
کي بهوش آئيم کافيون در شراب افکنده ايم
گوشه دل کرده ايم از بهر ميخواران کباب
ليکن از سوز دل آتش در کباب افکنده ايم
غم مخور خواجو که از غم خواب را بيني بخواب
زانکه ما چشم اميد از خورد و خواب افکنده ايم