شماره ٦٤٥: رخشنده تر از مهر رخش ماه نديدم

رخشنده تر از مهر رخش ماه نديدم
خوشتر ز ره عشق بتان راه نديدم
عمريست که آن عمر عزيزم بشد از دست
ماهيست که آن طلعت چون ماه نديدم
دل خواسته بود از من دلداده وليکن
جان نيز فدا کردم و دلخواه نديدم
آتش زدم از آه درين خرگه نيلي
چون طلعت او بر در خرگاه نديدم
تا در شکن زلف سياه تو زدم دست
از دامن دل دست تو کوتاه نديدم
در مهر تو همره بجز از سايه نجستم
در عشق تو همدم بجز از آه نديدم
دلگيرتر از چاه زنخدان تو بر ماه
در گوي زنخدان مهي چاه نديدم
آشفته تر از موت که بر موي کمر گشت
من موي کسي تا بکمرگاه نديدم
از خرمن سوداي تو سرمايه خواجو
حاصل بحز از گونه چون کاه نديدم