شماره ٦٤٢: گر مي کشندم ور مي کشندم

گر مي کشندم ور مي کشندم
گردن نهادم چون پاي بندم
گفتم ز قيدش يابم رهائي
ليکن چو آهو سر در کمندم
سرو بلندم وقتي در آيد
کز در درآيد بخت بلندم
بر چشم پرخون چون ابر گريم
بر دور گردون چون برق خندم
پند لبيبان کي کار بندم
زيرا که سودي نبود ز پندم
جور تو سهلست ار مي پسندي
ليکن ز دشمن نايد پسندم
گر خون برآني کز من براني
از زخم تيغت نبود گزندم
صورت نبندم مثل تو در چين
زيرا که مثلت صورت نبندم
گفتي که خواجو در درد ميرد
آري چه درمان چون دردمندم