شماره ٦٣٠: چو چشم مست تو مي پرستم

چو چشم مست تو مي پرستم
چو درج لعل تو نيست هستم
بيار ساقي شراب باقي
که همچو چشم تو نيمه مستم
نه خرقه پوشم که باده نوشم
نه خودپرستم که مي پرستم
چو مي چشيدم ز خود برفتم
چو مست گشتم ز خود برستم
ز دست رفتم مرو بدستان
ز پا فتادم بگير دستم
منم گدايت مطيع رايت
و گر تو گوئي که نيست هستم
مگو که خواجو چه عهد بستي
بگو که عهد تو کي شکستم