شماره ٦١٦: خوشا به مجلس شوريدگان درد آشام

خوشا به مجلس شوريدگان درد آشام
بياد لعل لبش نوش کرده جام مدام
چنين شنيده ام از مفتي مسائل عشق
که مرد پخته نگردد مگر ز باده خام
جفا و نکبت ايام چون ز حد بگذشت
بيار باده که چون باد مي رود ايام
خيال زلف و رخت گر معاونت نکند
چگونه شام بصبح آورند و صبح بشام
مرا ز لوح وجود اين دو حرف موجودست
دل شکسته چو جيم و قد خميده چو لام
اگر ببام برآيي که فرق داند کرد
که طلعت تو کدامست و آفتاب کدام
دمي ز وصل تو گفتم مگر به کام رسم
دمم بکام فرو رفت و برنيامد کام
براه باديه هر کس که خون نکرد حلال
حرام باد مرا و را وصال بيت حرام
اگر بکنيت خواجو رسي قلم درکش
که ننگ باشد ار از عاشقان برآيد نام