شماره ٥٦١: اي شبت غاليه آسا و مهت غاليه پوش

اي شبت غاليه آسا و مهت غاليه پوش
خط ريحان تو پيرايه ياقوت خموش
روي زيباي ترا بدر منير آينه دار
حلقه گوش ترا شاه فلک حلقه بگوش
دلم از ناوک چشم تو سراسر همه نيش
ليک جام لب لعل تو لبالب همه نوش
چشم مخمور تو خونريز وليکن خونخوار
لعل ميگون تو در پاش وليکن در پوش
ز ابروي شوخ تو پيوسته همين دارم چشم
که دل ريش مرا يک سر مو دارد گوش
گر کنم چشم برفتار تو کو صبر و قرار
ور کنم گوش بگفتار تو کو طاقت و هوش
دوش يا رب چه شبي بود چنان تيره وليک
بدرازي شب زلف تو بگذشته ز دوش
مي خراشد جگرم گورک بربط بخراش
مي خروشد دل من گومه مطرب بخروش
تا لب گور لب ما و لب جام شراب
تا در مرگ سر ما و در باده فروش
جان خواجو ببر و نقل حريفان بستان
جام صافي بخر و جامه صوفي بفروش