شماره ٥١١: معلوم نگردد سخن عشق بتقرير

معلوم نگردد سخن عشق بتقرير
کايات مودت نبود قابل تفسير
مرغان چمن را به سحر همنفسي نيست
در فصل بهاران بجز از ناله شبگير
زينگونه چو از درد بمرديم چه درمان
زيندست چو از پاي فتاديم چه تدبير
کوته نکنم دست دل از زلف جوانان
گر زانکه بزنجير مقيد کندم پير
احوال پريشاني من موي به مو بين
کان سنبل شوريده کند پيش تو تقرير
چون شرح دهم غصه دوري که نگنجد
اسرار غم هجر تو در طي طوامير
از چشم قلم خون بچکد بر رخ دفتر
هر دم که کنم نسخه سوداي تو تحرير
در سنگ اثر مي کند آه دل مظلوم
ليکن نکند در دل سنگين تو تاثير
از پرده تدبير برون آي چو خواجو
تا خود چه برآيد ز پس پرده تقدير