شماره ٤١٢: مرا ز مهر رخت کي ملال خواهد بود

مرا ز مهر رخت کي ملال خواهد بود
که عشق لم يزل و لايزال خواهد بود
در آن زمان که اميد بقا خيال بود
خيال روي توام در خيال خواهد بود
از آنطرف که توئي گر فراق خواهي جست
ازين طرف که منم اتصال خواهد بود
نظر بفرقت صوري مکن که در معني
ميان ليلي و مجنون وصال خواهد بود
براستان که سرما چنين که در سر ماست
بر آستان شما پايمان خواهد بود
بهر ديار که محمل رود ز چشم منش
گذار بر سر آب زلال خواهد بود
چو قطع بعد مسافت نمي دهد دستم
کجا منزل قربت مجال خواهد بود
کسي که بر سر کوي تو باشدش حالي
ز خاک کوي تو صبرش محال خواهد بود
ز قيل و قال گذر کن که در چمن زين پس
حديث بلبل شيرين مقال خواهد بود
بباغ باده گلگون چرا حرام بود
اگر بگلشن رضوان حلال خواهد بود
مکن ملامت خواجو که مهر او هر روز
چو حسن ماهرخان بر کمال خواهد بود