شماره ٣١٤: گر سر صحبت اين بي سر و پايت باشد

گر سر صحبت اين بي سر و پايت باشد
بر سر و چشم من دلشده جايت باشد
پاي اگر بر سر من مينهي اينک سر و چشم
سرم آنجا بود ايدوست که پايت باشد
بنده چون زان تو و بنده سراخانه تست
هر زمان از چه سبب عزم سرايت باشد
بيگهست امشب و وقتي خوش و ياران سرمست
در چنين وقت تمناي کجايت باشد
چون وصالت بتضرع ز خدا خواسته ام
نروي امشب اگر ترس خدايت باشد
خواب اگر مي بردت حاجت پرسيدن نيست
تکيه فرماي هر آنجا که رضايت باشد
ور حجابي کني از همنفسان شرم مدار
خانه خالي کنم ار زانکه هوايت باشد
ور دگر راي شرابت نبود باکي نيست
آنقدر نوش کن از باده که رايت باشد
دل بجور تو نهادم چو روا مي داري
که روانم هدف تير بلايت باشد
گر سر وصل گدائي چو منت نيست رواست
پادشاهي تو چه پرواي گدايت باشد
گوش کن نغمه خواجو و سرائيدن مرغ
گر سر زمزمه نغمه سرايت باشد