شماره ٢٩٧: طوطي چو سخن گوئي پيش شکرت ميرد

طوطي چو سخن گوئي پيش شکرت ميرد
طوبي چو روان گردي بر رهگذرت ميرد
جوزا چو قدح نوشي پيش تو کمر بندد
و آندم که قبا پوشي پيش کمرت ميرد
مشک ختني هر دم در زلف تو آويزد
شمع فلکي هر شب پيش قمرت ميرد
کو زنده دلي تا جان در پاي تو افشاند
کانرا که بود جاني برخاک درت ميرد
ثابت قدم آن باشد کاندر قدمت افتد
صاحب نظر آن باشد کاندر نظرت ميرد
هر زنده صاحب دل کز جان خبري دارد
چون از تو خبر يابد پيش خبرت ميرد
اي خسرو بت رويان بگشا لب شيرين تا
فرهاد صفت خواجو پيش شکرت ميرد