شماره ٢٠٨: شمع ما شمعيست کو منظور هر پروانه نيست

شمع ما شمعيست کو منظور هر پروانه نيست
گنج ما گنجيست کو در کنج هر ويرانه نيست
هر کرا سوداي ليلي نيست مجنون آنکسست
ورنه مجنون را چو نيکو بنگري ديوانه نيست
چشم صورت بين نبيند روي معني را بخواب
زانکه در هر کان درو در هر صدف دردانه نيست
حاجيانرا کعبه بتخانه ست و ايشان بت پرست
ور بيني در حقيقت کعبه جز بتخانه نيست
مرغ وحشي گر ببوي دانه در دام اوفتد
تا چه مرغم زانکه دامي در رهم جز دانه نيست
هر کرا بيني در اينجا مسکن و کاشانه است
جاي ما جائيست کانجا مسکن و کاشانه نيست
گر سر شه مات داري پيش اسبش رخ بنه
کانگه پيش شه دم از فرزين زند فرزانه نيست
گفتمش پرواي درويشان نمي باشد ترا
گفت ازين بگذر که اينها هيچ درويشانه نيست
گر چه باشد در ره جانانه جسم و جان حجاب
جان خواجو جز حريم حضرت جانانه نيست