شماره ١٥٣: حسن تو نهايت جمالست

حسن تو نهايت جمالست
لطف تو بغايت کمالست
با زلف تو هر که را سري هست
سر در قدم تو پايمالست
بي روي تو زندگي حرامست
وز دست تو جام مي حلالست
باز آي که بي رخ تو ما را
از صحبت خويشتن ملالست
جانم که تذر و باغ عشقست
زين گونه شکسته پر و بالست
مرغ دل من هوا نگيرد
زانرو که چنين شکسته بالست
اين نفحه روضه بهشتست
يا نکهت گلشن وصالست
اين خود چه شمامه شميمست
وين خود چه شمايل شمالست
خواجو بلب تو آرزومند
چون تشنه بشربت زلالست