شماره ١٥٢: رخت خورشيد را يات جمالست

رخت خورشيد را يات جمالست
خطت تفسير آيات کمالست
هلال ارزانکه هر مه بدر گردد
چرا پيوسته ابرويت هلالست
خيالت بسکه مي آيد بچشمم
اگر خوابم بچشم آيد خيالست
چو داند حال او کز تشنگي مرد
کسي کو برلب آب زلالست
بگو اي باغبان با باد شبگير
که بلبل در قفس بي پر و بالست
نسيم نافه يا بوي عبيرست
شميم روضه يا باد شمالست
مقيم ار بنگري در عالم جان
ميان ليلي و مجنون وصالست
اگر در عالم صورت فراقست
بمعني با تو ما را اتصالست
چرا وصل تو برخواجو حرامست
نه آخر خون مسکينان حلالست