شماره ١٤٤: رخ دل فروز تو ماهي خوشست

رخ دل فروز تو ماهي خوشست
خط عنبرينت سياهي خوشست
شب گيسويت هست سالي دراز
ولي روز روي تو ماهي خوشست
از آن چين زلف تو شد جاي دل
که هندوستان جايگاهي خوشست
اگر نيست ضعفي در آن چشم مست
چرا گاه بيمار و گاهي خوشست
از آن مه بروي تو آرد پناه
که روي تو پشت و پناهي خوشست
صبوحي گناهست در پاي سرو
ولي راستي را گناهي خوشست
اگر چه ره عقل و دين مي زني
بزن مطرب اين ره که راهي خوشست
گرت اسب بر سر دواند رواست
بنه پيش او رخ که شاهي خوشست
بچشم کرم سوي خواجو نگر
که در چشم مستت نگاهي خوشست