شماره ١٣٠: بيمار چشم مست تو رنجور خوشترست

بيمار چشم مست تو رنجور خوشترست
لفظ خوشت ز لؤلؤ منثور خوشترست
عکس رخ تو در شکن طره سياه
از نور شمع در شب ديجور خوشترست
صحبت خوشست ليکن اگر نيک بنگري
جادوي ناتوان تو رنجور خوشترست
بشکن خمار من بلب لعل جان فزاي
کان چشم مست تست که مخمور خوشترست
مشنو که روضه بي مي و معشوق خوش بود
زيرا که ناله دهل از دور خوشترست
عشرت خوشست خاصه در ايام نوبهار
ليکن بدور دختر انگور خوشترست
در پاي گل ترنم بلبل خوشست ليک
آواز چنگ و نغمه طنبور خوسترست
منظور اگر نظر بودش با تو خوش بود
اما نظر بطلعت منظور خوشترست
گفتم کمند زلف تو معذورم ار کشم
در تاب رفت و گفت که معذور خوشترست
خواجو کنونکه موکب سلطان گل رسيد
بستان خوشست و مجلس دستور خوشترست