شماره ١٢١: گره زلف بهم بر زده کاين مشک تتارست

گره زلف بهم بر زده کاين مشک تتارست
رقم از غاليه بر گل زده کاين خط غبارست
رشته ئي برقمر انداخته کاين مار سياهست
نقطه ئي برشکر افکنده که اين مهره مارست
مشک بر برگ سمن بيخته يعني شب قدرست
زلف شبرنگ بهم بر زده يعني شب تارست
لؤلؤ از پسته خود ريخته کاين چيست حديثست
لاله در مشک نهان کرده که اين چيست عذارست
نرگسش خفته و آوازه در افکنده که مستست
وندرو باده اثر کرده که در عين خمارست
باد بويش بچمن برده که اين نکهت مشکست
وز چمن نکهتي آورده که اين نفخه يارست
مرغ برطرف چمن شيفته کاين کوي حبيبست
باد بر برگ سمن فتنه که اين روي نگارست
سر موئي بصبا داده که اين نافه چينست
بوئي از طره فرستاده که اين باد بهارست
نرگسش خون دلم خورده که اين جام صبوحست
غمزه اش قصد روان کرده که هنگام شکارست
تهمتي بر شکر افکنده که اين گفته خواجوست
برقعي برقمر انداخته کاين ليل و نهارست