شماره ٨٣: مائيم آن گداي که سلطان گداي ماست

مائيم آن گداي که سلطان گداي ماست
ما زير دست مهر و فلک زير پاي ماست
تا بر در سراي شما سر نهاده ايم
اقبال بنده در دولتسراي ماست
بودي بسيط خاک پر از هاي و هوي ما
و کنون جهان ز گريه پر از هاي هاست ماست
زين سان که در قفاي تو از غم بسوختيم
گوئي که دود سوخته ئي در قفاي ماست
تا کي زنيد تيغ جفا بر شکستگان
سهلست اگر بقاي شما در فناي ماست
گر برکشي وگر بکشي راي راي تست
هر چيز کان نه راي تو باشد نه راي ماست
آن کاشناي تست غريبست در جهان
وان کو غريب گشت ز خويش آشناي ماست
ما را اگر تو مشترييي اين سعادتيست
بنماي رخ که ديدن رويت بهاي ماست
خواجو که خاک پاي گدايان کوي تست
شاهي کند گرش تو بگوئي گداي ماست