شماره ٤٧: اي کرده مه را از تيره شب نقاب

اي کرده مه را از تيره شب نقاب
در شب فکنده چين بر مه فکنده تاب
مشکست يا خطست يا شام شب نماي
ماهست يا رخست يا صبح شب نقاب
با سرو قامتت شمشاد گو مروي
با ماه طلعت خورشيد گومتاب
اي برده آب من زان لعل آبدار
وي بسته خواب من زان چشم نيم خواب
چون آتش رخت برد آبروي من
زان آب آتشي برآتشم زن آب
زلف تو بر رخت شامست برسحر
عشق تو در دلم گنجست درخراب
اي سرو سيمتن صبحست در فکن
در جام آبگون آن آتش مذاب
خادم بسوز عود مطرب بساز چنگ
بلبل بزن نوا ساقي بده شراب
صوفي چو صافئي درد مغان بنوش
خواجو چو عارفي روي از بتان متاب