في التوحيد

اي غره ماه از اثر صنع تو غرا
وي طره شب از دم لطف تو مطرا
نوک قلم صنع تودر مبدا فطرت
انگيخته برصفحه کن صورت اشيا
سجاده نشينان نه ايوان فلک را
حکم تو فروزنده قناديل زوايا
هم رازق بي ريبي و هم خالق بي عيب
هم ظاهر پنهاني و هم باطن پيدا
مامور تو از برگ سمن تا بسمندر
مصنوع تو از تحت ثري تا بثريا
توحيد تو خواند بسحر مرغ سحر خوان
تسبيح تو گويد بچمن بلبل گويا
برقله کهسار زني بيرق خورشيد
برپرده زنگار کشي پيکر جوزا
از عکس رخ لاله عذران سپهري
چون منظر مينو کني اين چنبر مينا
بيد طبري را کند از امر تو بلبل
وصف الف قامت ممدوده حمرا
از رايحه لطف تو سايد گل سوري
در صحن چمن لخلخه عنبر سارا
تا از دم جان پرور او زنده شود خاک
در کالبد باد دمي روح مسيحا
خواجو نسزد مدح و ثنا هيچ ملک را
آلا ملک العرش تبارک و تعالي