شماره ٣٧٤: گر بر در وصالت اميد بار بودي

گر بر در وصالت اميد بار بودي
بس ديده کز جمالت اميدوار بودي
اين فتنه ها نرفتي از روزگار بر ما
گرنه جمال رويت در روزگار بودي
ما را غم فراقت بحري است بي کرانه
اي کاش با چنين غم دل در کنار بودي
يارب چه رونق استي بازار ساحري را
گر چون دو چشمت او را يک کيسه دار بودي
گر بر فلک رسيدي از روي تو خيالي
در چشم هر ستاره صد لاله زار بودي
رفتي چو آن گل ما از بهر صيد گلشن
گل را به چشم بلبل کي اعتبار بودي
خاقاني ار نبودي مداح خوبي تو
خاقان اکبر او را کي خواستار بودي