شماره ٣٣٥: گلي از باغ وفا آمده اي

گلي از باغ وفا آمده اي
خود خس و خار نما آمده اي
هر کجا پاي نهي گل رويد
تا نداني ز کجا آمده اي
ذره ذات تو خورشيد لقاست
بحري و قطره قضا آمده اي
سايه خار تو سروستان است
خرمن نشو و نما آمده اي
نور آئينه به خود پنهان است
قبله قبله نما آمده اي
کي دلت تاب نگاهي دارد
آفت آينه ها آمده اي
خار و گل نام خدا مي گويند
اي سهي قد ز کجا آمده اي
مستي و شوخي و عالم سوزي
چه بگويم که چها آمده اي
بين که در باغ جهان خاقاني
از پي کسب هوا آمده اي