شماره ٣١٨: روي درکش ز دهر دشمن روي

روي درکش ز دهر دشمن روي
پشت برکن به چرخ کافر خوي
مردمي از نهاد کس مطلب
خرمي از مزاج دهر مجوي
با بلاها بساز و تن در ده
کز سلامت نه رنگ ماند و نه بوي
دود وحشت گرفت چهره عمر
آب ديده بريز و پاک بشوي
اهل خواهي ز اهل عصر ببر
انس خواهي ميان انس مپوي
چند ازين يوسفان گرگ صفت
چند ازين دوستان دشمن روي
دل خاقاني از جهان بگسست
باز شد رب لاتذرني گوي