شماره ٣٠٤: افدي بنفس من بدت في المهد عني غافله

افدي بنفس من بدت في المهد عني غافله
لوقابلت شمس الضحي حارت و صارت آفله
ماهي ستاره زيورش هر هفت کرده پيکرش
هر هشت خلد از منظرش ديدم ميان قافله
قلت ار حميني هيت لک فالقلب في البلوي هلک
قالت جنون عادلک هاوي هموم قاتله
زلفش نگر دلال دل از من چه پرسي حال دل
زان زلف پرس احوال دل يا شکر دارد يا گله
قلت اسمحيني بالقبل قالت الي کم ذي الحيل
ارسل رسولا لايمل کم من دموع سائله
خاقاني اينک در پيش بوسه زنان بر هر پي اش
راند دواسبه بر پيش کو راند يکسر راحله