شماره ٢٩٧: گرچه جاني از نظر پنهان مشو

گرچه جاني از نظر پنهان مشو
رحم کن در خون جان اي جان مشو
پرده رازم دريدي آشکار
وعده هاي کژ مده پنهان مشو
گر به جان فرمان دهي فرمان برم
آمدي ناخوانده بي فرمان مشو
از بن دندان به دندان مزد تو
جان دهم جاي دگر مهمان مشو
گر بپيچم در کمند زلف تو
چون کمند از شرم، رخ پيچان مشو
خون خوري ترکانه کاين از دوستي است
خون مخور، ترکي مکن، تازان مشو
کشتيم پس خويشتن نادان کني
اين همه دانا مکش، نادان مشو
چون غلام توست خاقاني تو نيز
جز غلام خسرو ايران مشو