شماره ٢٨٦: اي لعل تو پرده دار پروين

اي لعل تو پرده دار پروين
واي زلف تو سايبان نسرين
چشم تو ز نيم زهر غمزه
خون کرد هزار جان شيرين
صد عيسي دردمند را بيش
در سايه زلف کرده بالين
از چشم بد ايمني که دارد
دندان و لب تو شکل ياسين
آهسته تر اي سوار چالاک
بر ديده ما متاز چندين
حقي که نه از وفاست بگذار
راهي که نه از صفاست مگزين
آن کز تف عشق توست در تب
جويان ز لب تو مهر تسکين
هر ذره که بر تو مي فشاند
لطفي بکن اي نگار برچين
خاقاني را از آن خود دان
نيک و بد او از آن خود بين