شماره ٢٦٢: در عشق ز تيغ و سر نينديشم

در عشق ز تيغ و سر نينديشم
در کوي تو از خطر نينديشم
در دست تو چون به دستخون ماندم
از شش در تو گذر نينديشم
پروانه عشقم اوفتان خيزان
کز آتش تيز پر نينديشم
يک بوسه ز پايت آرزو دارم
جان تو که بيشتر نينديشم
اين آرزويم ببخش و جان بستان
تا آرزوي دگر نينديشم
با دل گفتم که ترک جان کردي
دل گفت کز اين قدر نينديشم
گفتم که دلا ز جان نينديشي
گفتا که حق است اگر نينديشم
خاقاني وار بر سر کويت
سر برنهم و ز سر نينديشم